من ! گمشده ی خودم !
امروز که تو با مرد(زن) ديگري هستي من هم مرد(زن) ديگري شده ام. تنها فرق من با او اين است که تو در من گذشته خودت را مي بيني و در او آينده ات را.
هشت سال بعد تو زن (مرد) ديگري خواهي شد که در مرد(زن) ديگري نيز گذشته ات را خواهي ديد. آنروز مي بيني که من و تو و تمام آدمهاي ديگر همه يکي هستيم، و عشق توهمِ انتخابِ يکي است براي تجسم آنچه که دوست داريم. آنروز بيا و کنارم بنشين تا با هم گذشته ها را مرور کنيم. کمي مي خنديم، اشک مي ريزيم، و به چينهاي صورتِ ديگري نگاه مي کنيم، تا در آنها شبهايي را که به هم فکر مي کرديم بشماريم.
هاه! ما غريبه ها را ترجيح مي دهيم، چون مي توانيم آنها را آنگونه که دوست داريم بشناسيم. ما از کساني که مي شناسيم مي ترسيم. خدا را شکر غريبه هم که زياد است، هر بار يکي آشنا مي شود ديگري از راه مي رسد. مي داني، براي هر کدام از ما تنها يک نفر هست که تا دنيا دنياست غريبه مي ماند. نام او هست «من»، که هر روز از ديروز غريبتر مي شود و ما هر روز او را به هر کسي ترجيح مي دهيم
هشت سال بعد تو زن (مرد) ديگري خواهي شد که در مرد(زن) ديگري نيز گذشته ات را خواهي ديد. آنروز مي بيني که من و تو و تمام آدمهاي ديگر همه يکي هستيم، و عشق توهمِ انتخابِ يکي است براي تجسم آنچه که دوست داريم. آنروز بيا و کنارم بنشين تا با هم گذشته ها را مرور کنيم. کمي مي خنديم، اشک مي ريزيم، و به چينهاي صورتِ ديگري نگاه مي کنيم، تا در آنها شبهايي را که به هم فکر مي کرديم بشماريم.
هاه! ما غريبه ها را ترجيح مي دهيم، چون مي توانيم آنها را آنگونه که دوست داريم بشناسيم. ما از کساني که مي شناسيم مي ترسيم. خدا را شکر غريبه هم که زياد است، هر بار يکي آشنا مي شود ديگري از راه مي رسد. مي داني، براي هر کدام از ما تنها يک نفر هست که تا دنيا دنياست غريبه مي ماند. نام او هست «من»، که هر روز از ديروز غريبتر مي شود و ما هر روز او را به هر کسي ترجيح مي دهيم
+ نوشته شده در ساعت توسط .....
|